خیال من...خیال تو...





















پرنسس تاریکی

خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.

غرور نذاشت بهت بگم

 قد خدا دوست دارم

حالا نشستم یه گوشه

 دارم ستاره میشمرم

تنهایی عین یه تبر

 شکسته برگ و ریشه مو

سوزونده آفت غرور

از حالا تا همیشه مو

اگه بهت گفته بودم

حالا تو مال من بودی

من تو خیال تو بودم

تو تو خیال من بودی



نظرات شما عزیزان:

alireza
ساعت21:47---12 آبان 1391
mmmmmmmmm
بذار 2 روز مونده
نه اینا نیست
من 2 ساله که تنهام
و نمیدونم چه کار کنم که از تنهایی در بیام
بیخیال
2 روز تحمل کن
میتونی تو وبلاگم دنبال جوابش بگردی


alireza
ساعت15:51---11 آبان 1391
نه بابا
خبر خوبه
مطالب وبلاگم که بر نمیگرده
اما یه خبر خوبه
امروز شد چهار روز


alireza
ساعت15:32---10 آبان 1391
سلام
اولا مرسی
دوما دوباره مرسی جون گفتید میمیرم
سوما سر بازی معافم
چهارمامسافرت نمیرم
پنجما میخواستم وبلاگمو پاک کنم و برم بمیرم
ششما اون متنو که نوشتی و مرسی من گذاشتم تو وبلاگم
اگه خواستی بگو پاک کنم
همین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 8:5 قبل از ظهر توسط سایه|


آخرين مطالب

Design By : Pichak